سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و یکم :
باور آن چه شنیدم سخت بود، خیلی سخت! عمو شاهرخ ویلا را که از آن مرد خریده و نامش هم امیر بود! یک لحظه تمام مکالماتی را که هنگام ظرف شستن شنیدم، به یاد آوردم...
نکند این ویلا جن زده باشد و مکالمه آن دو نفر... با این فکر پاهایم سست و زانویم یک لحظه خم شد و در مرز افتادت بودم که مادر بپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۵۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
آمنه آبدار | نویسنده رمان
عزیزم رمان معماییه کم کم همه معماها حل میشن😘
۴ سال پیشمهتا
81این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
صحرا
41ولی من اینطور فکر نمیکنم. من اعتقاد دارم که ما زندگی قبلی داشتیم. شاید روح دختره به چندین سال پیش برگرده و میخواد به پریزاد بگه چه اتفاقی افتاد....
۴ سال پیشتانی
10اره منم نظرم همینه مخصوصا اونجا ک گف با حسرت داشته نگاش میکردو لحظه اخر ان امیر گریش گرف کاملا معلوم بود چی ب چیه ولی ی سری چیزا هنوز نفهمیدم ک چرا پدرش(امیر) نگهش نداشته چرا رفته پیش اون خانواده
۴ سال پیشZahra
30رمانش عالیه،ولی در روز پارت های بیشتری بذارید،ممنون
۴ سال پیشK
۱۶ ساله 50بزارید بخدا دلم می خواد دوباره راجب یزدوو ترسوی مغرور و هانای بازیگرمون بخونم حدقل بگین از کجا گیر بیارن جلد دومش رو خیلی عالیی بود خاهش می کنم تو برنامه قرارش بدین
۴ سال پیشآبشار
۱۶ ساله 90من فکر کنم دختره سنش از اونچه نشون میده بیشتره و یه جورایی قبلا زندگی کرده اخه پسره بعش میاد عاشق دختره باشه نمی دونم واقعا رمان عالیه هست که باعث میشه نتونیم درست بفهمیم چی میشه نویسنده عزیز ممنون.
۴ سال پیشآرزو
70وااای میگه فن های بروسلی با قودا قودا یاد دریا تو عشق آمازونی افتادم 😂😍 یادش بخیر دمت گرم آمنه ❤
۴ سال پیشHesel
30آمنه جون سنسار رو دیگه در روبیکا پارت گذاری نمی کنی؟
۴ سال پیش
&h
110این رمان دیگ حرص منو داره در میاره هاااا!بابا یکم واضح ترش کنید تا حداقل یکمی بتونیم حدسش بزنیم،الان من دارم به این فکر میکنم که این دختره عاشق امیر که چهل سالشه شده😐